الغرض فیض خاص گشت تمام
سهم ما باز فیض عام شده است
دل نا باورم صدا می زد:
میهمانی مگر تمام شده است؟
گفته بودند آخر این ماه
عاشقش سر به زیر خواهد شد
گفته بودند با دلم هر شب
توبه کن توبه، دیر خواهد شد
رمضان های بی شمار رسید
همه شبها گذشت پی در پی
با خودم گفتم ای دل بی درد
فرصت توبه می رود، پس کی؟!
فکر این باش سال دیگر هم
رمضان می رسد ز راه امّا
تو مگر می شوی عوض؟ هرگز
تو مگر توبه می کنی اصلا!
تو فقط فکر آمدن رفتن
فکر در مسجد خدا بودن
فکر با اشک خود غریبه شدن
با همه شهر آشنا بودن
چیست دیگر بگو که قلب تو را
به تأمّل به فکر وا دارد؟
تو گمان می کنی به راه آیی؟!
مرگ باید تو را به راه آرد
ای دل، از حال خود مشو غافل
چهره با اشک خود معطّر کن
فرصت گفتگو کمی باقی است
خیز و فریاد توبه ای سر کن
جواد محمد زمانی